زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه
تاریخ انتشار: ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۷۰۷۹۸
اعتماد نوشت: مری الن وایت استاد فلسفه بازنشسته گروه فلسفه و ادیان دانشگاه ایالتی کلیولند است. از مقالات پژوهشی او میتوان به «دوهزار و سیصد سال زنان فیلسوف»، «درباره درس ندادن تاریخ فلسفه»، «دیوتیمای مانتینه» و «هیپاتیای اسکندریه» اشاره کرد. وایت با مجموعه چهارجلدی «تاریخ زنان فیلسوف» (۱۹۸۷) کاری بدیع و تاثیرگذار را به جامعه علمی ارایه داد که تا امروز در پژوهشهای معتبر دانشگاهی ۴۳۹ بار به آن ارجاع شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
او نقش و نشان زنان فیلسوف را از سنگین سایههای مردسالاری بر دانش، آکادمی و دانشگاه بیرون کشیده و با غبارروبی آن راهی به شناخت و به رسمیت شناختن سهم زنان در گامهای تاریخ فلسفه به پس و پیش ساخته است. الن وایت در جلد چهارم این مجموعه سیزده فیلسوف زن قرن بیستمی شامل ویکتوریا لیدی ولبی، ای. ای. کنستانس جونز، شارلوت پرکینز گیلمن، لو سالومه، مری ویتن کالکینز، ال. سوزان استبینگ، ادیت اشتاین، گردا والتر، آین رند، کورنلیا یوحانا دفوخل، هانا آرنت، سیمون دو بووار و سیمون وی را معرفی کرده است. نشر کرگدن به تازگی این مجلد را با عنوان «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» با ترجمه گروهی از مترجمان فلسفهخوانده تحت نظارت و سرپرستی مریم نصراصفهانی منتشر کرده است. به همین مناسبت، جلسه نقد و بررسی این کتاب روز سهشنبه دوم خرداد با حضور مصطفی ملکیان، مریم نصراصفهانی و سیدهزهرا مبلغ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنومعلیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب
پیش از این همیشه نسبت زن با تاریخ فلسفه چه از جنبه آرا و نظرگاههای فیلسوفان به او، چه از نظر غیاب معنادار زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه در نظرم سوالبرانگیز بود. از سویی، در تاریخ فلسفههای رسمی هیچ نشانی از فلاسفه زن نمیدیدم و از سوی دیگر تاریخ فلسفه غرب از ارسطو تا کانت و شوپنهاور پر بود از آرای غریب درباره زنان. حال آنکه شمار فیلسوفان زن در کشورهای غربی از جمله امریکا، آلمان، فرانسه و بریتانیا بسیار بیشتر از سایر جهان بوده است. ما ایرانیان امروز با برخی از فیلسوفان زن غربی آشناییم و آثارشان نیز کموبیش به فارسی برگردانده شده است. برای نمونه، هانا آرنت، سیمون دوبووار، هلن سیکزو، جودیت باتلر، ژولیا کریستوا و رزا لوکرازامبورگ برایمان شناختهشدهاند. همه این موارد این سوالها را پیش روی میآورد که آیا بهراستی تا پیش از قرن بیستم زنان از عرصه فلسفه غایب بودهاند و در آن نقش و حضوری نداشتهاند؟ اگر نقش و حضوری داشتهاند و ایدههایی پدید آورده و کارهایی را به سرانجام رساندهاند، چرا در تاریخ فلسفه اشارهای به آنان نشده است؟ ریشه این کمتوجهیها چه میتواند باشد؟ مری الن وایت با معرفی سیزده زن فیلسوف معاصر در جلد چهارم از مجموعه چهارجلدی درباره زنان فیلسوف این اندیشه در حاشیه مانده را پیش چشمها کشیده است.
پژوهشها و کتاب مری الن وایت و همکارانش زمینهای برای فراخوان نام زنان به تاریخ فلسفه شده است. به دنبال این کتاب، رژین پییترا «زنان فیلسوف در یونان و روم باستان» و لیزا وایتنینگ و ربکا باکستون «ملکههای فلسفه» را نوشتهاند که امروز برگردان فارسی هر دو در دسترس است. این دو کتاب افزون بر آنکه نقش زنان در گذشته را بیان میکنند، نشانی از توجه بیشتر به زن در فلسفه و به فیلسوفان زنند. چنانکه در ایران نیز شاهد آنیم که در دو سه دهه گذشته حضور زنان در تحصیلات تکمیلی رشته فلسفه در مقایسه با دوران قبل از انقلاب رشدی قابلتوجه داشته است. امروز باید توجهها را به میراث فکری خارقالعاده فیلسوفان زن جلب کنیم و نقش آنها را در شکلگیری سنت فلسفی یادآور شویم. تاکنون فلسفه مردمحور بوده است، اما اخیرا وضعیت در حال دگرگونی بوده و چه در عرصه تحصیلات تکمیلی، چه از نظر افکار و اندیشههای فیلسوفان در کشورهای مختلف، چه در انتشار و معرفی کتابها با بهبود وضعیت زنان روبرو بودهایم.
اینجا اردوی واضح زنانه- مردانهای در کار نیستمصطفی ملکیان فیلسوف حوزه اخلاق
برای نگارش تاریخ فیلسوفان زن چهار انگیزه و کارکرد میتوان در نظر گرفت. یکی حقطلبی و نشان دادن سهم زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه غرب و جهان که انگیزهای ارزشمند و کارکردی مهم است. از این لحاظ این کتاب موفق است، چراکه حداقل نشان داده که این سیزده زن فیلسوف معاصر قرن بیستمی هم در تحول و تطور فکر فلسفی ما در قرن بیستم، به خصوص در ساحت فلسفه غرب، چه سهمی داشتهاند. این انگیزه و کارکرد میتواند قدری عمیق و پیچیدهتر شود. اینبار، سخن این است که باید به آرای فلسفی زنان نیز مانند بقیه فیلسوفان توجه شود. اینجا دیگر مساله سهم زنان در عرصه فلسفه نیست، بلکه تاثیر آگاهی از آرای این فیلسوفان در تحولات فکری مخاطبان مطرح است. از این لحاظ نیز این کتاب موفق است. اما گاهی بحث انگیزه و کارکرد سوم و چهارمی است که در این مجال به تفصیل از آن سخن میگویم.
امواج فمینیسمجریان یا جنبشی که از آن به جریان یا جنبش فمینیسم یاد میکنیم، در طول تاریخ خودش در غرب سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در مرحله اول فمینیستها میگفتند در زندگی اجتماعی و سیاسی باید حقوق زنان هم ادا شود و مورد اجحاف و تعدی و تجاوز و ظلم قرار نگیرد. عدالت اقتضا میکند که حقوق زنان هم مانند حقوق مردان ادا شود. البته حقوق مردان در طول تاریخ کمابیش ادا میشده است، چراکه تاریخ مردسالار بوده است، ولی الان ما در پی ادای حقوق زنان هستیم. بحث در این مرحله حقوقی، اجتماعی و سیاسی بود. در مرحله دوم نیز باز مشکل حقوقی، اجتماعی و سیاسی است.
با این تفاوت که حالا صرف حقوق زنان مطرح نیست. بلکه ایده رفع تبعیض جنسیتی در میان است. فمینیستهای موج دوم بر آن بودند که جدا از اینکه حق زنان باید ادا شود، زنان حقی برابر با مردان دارند. تقریبا از اوایل قرن بیستم، مخصوصا از پایان جنگ جهانی اول و به خصوص از پایان جنگ جهانی دوم، جریان فمینیستی سومی سر بلند میکند که دیگر از احقاق حقوق زنان یا تساوی حقوق زن و مرد سخن نمیگوید، بلکه به لزوم گزارش شدن نحوه نگریستن زنان به جهان تاکید دارد. فمینیستهای موج سوم برآنند که تاکنون مردان به جهان نگریستهاند و در هنر، فلسفه، علم یا در فن همیشه نگرشهای مردان مطرح بوده است و حالا باید نگرشهای زنان نیز گزارش شود. به زبانی، گویا فرآیند فرآوردههایی که دریافت میکردیم تاکنون در اذهان و نفوس مردان جریان داشته است و حالا میخواهیم بدانیم اگر این فرآیندها در اذهان و نفوس زنان جریان پیدا بکند چه فرآوردههایی به دست خواهد داد، وفاق و خلاف این گزارشها به چه صورت است و اگر این گزارشها به سمع و نظر بشریت میرسید چه تفاوتهایی ایجاد میکرد. اینجا دیگر مساله اجتماعی یا حقوق یا سیاسی نیست، بلکه بیشتر معرفتشناختی و فلسفی است. تاکنون نگرش مردان جا را برای نگرش زنان تنگ کرده بود و اکنون باید نگرش زنان هم پهلوبهپهلوی نگرش مردان طرح شود. طبعا وقتی الن وایت «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» را مینویسد باید به این نکته بپردازد.
آیا پرسشها و پاسخهای زنانه داریم؟اگر بنا بر این باشد که وقتی زنان به جهان مینگرند نگرش دیگری غیر از نگرش مردان به دست دهند، تفاوتهای زنان و مردان در ناحیه بدن در ناحیه ذهن و روان هم به تفاوتهای متناظری میانجامد. چراکه اگر فقط بدن زن و مرد تفاوت نداشته باشد، ایبسا زنان با نگریستن به جهان فرآوردههای دیگری به دست دهند. اگر فمینیسم در این مرحله سوم بخواهد ادعایی پذیرفتنی داشته باشد، باید این را بپذیریم که زنان و مردان در قوای ذهنی و روانی هم باهم تفاوت دارند. در غیر این صورت، «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» همان کارکرد اول و دوم را دارد و بس. چراکه قرار نیست زنان فرآورده منحصری به خودشان به دست دهند. حال آنکه اگر این تفاوت را پذیرفتیم، برای «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» کارکرد سوم و چهارمی نیز در کار است. یکی اینکه زنان درباره جهان سوالاتی میکنند که مردان نمیپرسند (سومی) و دیگری اینکه زنان به سوالات پاسخهایی میدهند که مردان نمیتوانستهاند (چهارمی).
تفاوت کارکرد سوم و چهارم به بحثی در معرفتشناسی برمیگردد. هر شیء متعلق شناختی/هر پدیدهای وجوه متعدد و متفاوتی دارد و ممکن است کسی به وجهی از آن بنگرد و دیگری به وجهی غیر آن. بسته به اینکه به کدام وجه هر پدیدهای بنگرید دیدگاه متفاوتی پیدا میکنید و فرآوردههای متفاوتی عرضه میکنید. این به مدرک مربوط است. اما مدرِک/عالم/شناسنده نیز میتواند نظرگاههای متفاوتی داشته باشد. اگر هر شیء متعلق شناختی جنبههای متفاوتی داشته باشد (n) و ادراککنندگان نیز بتوانند از نظرگاههای متفاوت به آن معلوم بنگرند (m) آنگاه (n*m) فرآورده ممکن است. بنابراین، به لحاظ معرفتشناختی اگر دو نفر درباره یک پدیده مشخص حرفهای مختلفی بزنند، احتمال آن هست که هرکدام به ساحتی از آن شیء نگریسته باشند یا هر کدام از نظرگاهی به یک ساحت آن شیء نظر انداخته باشند. بنابراین ابعاد و جنبههای متفاوت یک معلوم سوالات را متفاوت میکنند و نظرگاههای علما و عالمان به آن معلوم موجب جوابهای متفاوت میشوند.
هنگامی که در خصوص فایده سوم «تاریخ فلسفه زنان» گفتم که زنان سوالاتی درباره جهان هستی میکنند که مردان نمیپرسند، این را در نظر داشتم که زنان به ابعادی از امور مینگرند که مردان به آن ابعاد نمینگرند و هنگامی که گفتم ممکن است زنان به سوالات جوابهایی متفاوت با جوابهای مردان بدهند، بدین معنا بود که مردان از نظرگاههایی مینگرند و زنان از نظرگاههای دیگری. حال اگر ذهن و روان زنان مثل جسمشان با مردان متفاوت باشد، ممکن است هم سوالاتشان با مردان متفاوت شود هم جوابهایشان. اگر سوالهایشان متفاوت شده است؛ یعنی زنان به ابعادی از یک پدیده مینگرند که مردان به آن ابعاد توجه نمیکنند و اگر جوابهایشان به سوالاتی واحد متفاوت بوده است بدین معناست که نظرگاه ایشان با نظرگاه مردان متفاوت است. این کارکرد سوم و چهارم زمانی در «تاریخ فلسفه زنان» نشان داده میشود که زنان فیلسوف مورد مداقه قرار گرفته در آن کتاب یا سوالهای مشترک و مختص داشتهاند یا جوابهای مشترک و مختص. یعنی یا سوالاتی بوده که همه زنان فیلسوف میپرسند و فقط زنان فیلسوف میپرسند یا جوابهایی که بین زنان فیلسوف مشترک است و فقط زنان فیلسوف چنین جوابهایی میدهند. بنابراین، هرچند زن و مرد در انسانیت مشترکند و حتما سوالات و جوابهای مشترکی دارند ولی اگر نطفه فمینیسم در معنای زنانهنگری بخواهد منعقد شود، باید به این توجه کنیم که افزون بر سوالات و جوابهای مشترک زنان و مردان، سلسله سوالات و جوابهایی مشترک میان زنان و مختص به زنان نیز وجود دارد یا نه. در این زمان است که کارکرد سوم و چهارم پدید میآید.
نگاه فلسفی خاص زنانه در کتاب نیستاز این منظر، این کتاب موفق نیست. چراکه اولا تمام فیلسوفهای زنی که در این کتاب مطرح شدهاند به تفاوتهای ذهنی و روانی زنان و مردان قائل نیستند و بر این باورند که فقط تفاوتهای زیستی زنان و مردان درست است و بقیه تفاوتها بعدها از طریق تحولات فرهنگی پدیده آمده است و با تحولات فرهنگی جدید یکیبودن زنان و مردان از لحاظ فکری و روانی مشخص میشود. پس پیشفرض (چه درست چه نادرست) تفاوت زن و مرد در ذهن و روان مقبول این فیلسوفان نیست. به جز این، در سراسر این کتاب رای مشترکی میان زنان فیلسوف زن و مختص به آنها نیست. نه سوالی که فقط فیلسوفان زن پرسیده باشند و از نظر فیلسوفان مرد دور مانده باشد نه جوابی متفاوت و متخص به فیلسوفان زن و نه مردان فیلسوف. حتی خود ویراستار کتاب اعتراف میکند که فقط در زنان فیثاغوری تفاوتی جدی با مردان فیثاغوری دیده است، هرچند اینان در یک مکتب پروش یافته بودهاند.
همچنین اضافه میکند که به جز این مورد میان زنان فیلسوف و مردان فیلسوف تفاوتی ندیده است؛ یعنی زنان فیلسوف مشترکا و متخصصا سوالی طرح نکرده یا پاسخی پیش روی ننهادهاند که هیچ مرد فیلسوفی نپرسیده یا آنچنان پاسخ نداده باشد. البته برخی نویسندگان این کتاب مدعی تفاوت در ذهن و روان زنان و مردان شدهاند. مثلا از پرکینز گیلمن نقل میشود که زنان هرگز به اندازه مردان به عقلانیت بها نمیدهند و در عوض مردان نیز به اندازه زنان به احساسات و عواطف بها نمیدهند. دیگر اینکه، مردان به استدلالهای قیاسی اهمیت میدهند و زنان به استدلالهای شهودی یا استقرایی. همچنین، زنان مایل به همکاریاند و مردان مایل به تسلط بر رقبا و همگنان خویش. این تفاوتها ذهنی و روانی است. اما نه در آثار گیلمن نه در آثار بقیه فیلسوفان این کتاب هیچ نشانی از این نیست که زنان بیش از مردان به احساسات و عواطف اهمیت داده باشند. در همین کتاب سوزان استبینگ که یکی از شاگردان برتراند راسل بوده است، عقلانیتی چنان سختگیرانه و صلب دارد که در کمتر مردی دیده میشود.
بنابراین از این لحاظ این کتاب در انگیزه و کارکرد سوم و چهارم موفق نیست. قصد من اثبات یا رد کردن تفاوت میان ذهن و روان زنان و مردان نیست. بلکه میگویم در متن این کتاب چنین چیزی نیست. این فیلسوفان زن نه سوالی مختص پیش کشیدهاند نه به سوالی جوابی مختص دادهاند. اختلاف زنان با فیلسوفان مرد مانند اختلافی است که با فیلسوفان زن دارند و اختلاف میان خود فیلسوفان زن هم مانند اختلاف میان خود فیلسوفان مرد است. به بیان دیگر، نمیتوان اردوی واضح و متمایزی برای زنان و مردان دید. در میان آرای این زنان فیلسوف آرایی شبیه آرای مردان و آرایی متفاوت با مردان هست. همانطور که خود این زنان هم گاهی آرای نزدیک به هم دارند و گاهی آرای مخالف هم. بنابراین، آن مرزبندی در این کتاب مستند نیست.
منبع: فرارو
کلیدواژه: تاریخ فلسفه قیمت طلا و ارز قیمت موبایل تاریخ زنان فیلسوف معاصر انگیزه و کارکرد تاریخ فلسفه زنان فیلسوف زنان و مردان ذهن و روان حقوق زنان داشته اند جواب هایی تفاوت ها زن و مرد حقوق زن زنان هم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۷۰۷۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آشنایی با زنان عارفی که مردان دانشمند از محضرشان درس گرفتند
رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، "برای مردان بهرهای است از آنچه کسب کردهاند و برای زنان نیز بهرهای است از آنچه کسب کردهاند." (سوره نساء؛ آیه 32) در نگاه دینی، زن و مرد علیرغم تفاوتهای جسمانی، در زمینه مقام بندگی و کسب معرفت یکسان هستند. زن در این نگاه هرچند مسئول امور منزل است، اما میتواند در مراتب علمی و دینی به بالاترین درجات برسد.
نوع زندگی و طریقت حضرت خدیجه (س) و حضرت زهرا (س) و دیگر زنان صدر اسلام میتواند معرف نگرش دین به جایگاه زن مسلمان باشد. زمانی که جامعه عرب، دختران را زنده به گور میکرد، پیامبر (ص) نهایت تکریم و محبت را نسبت به دخترشان ابراز میکردند. حضرت فاطمه (س) در کنار کارهای منزل، جلسات تفسیر قرآن برگزار میکردند و در زمینه اعمال عبادی هم در زمره بهترین بندگان خدا هستند.
اما متأسفانه تاریخ شاهد آن است که علیرغم سفارش اسلام به یادگیری علم برای یک مسلمان، بدون در نظر گرفتن مسئله جنسیت، زنان حتی پس از ورود اسلام به سرزمینهای مختلف، همواره مورد ظلم قرار گرفته و جرأت ورود به عرصههای مختلف علمی را ندارند. زنان آنچنان در تنگنا قرار داشتهاند که ما کمتر اثری از ایشان در تاریخ گذشته جوامع میبینیم. وقتی به تعریف عرفان توسط مشایخ آن نگاه میکنیم، به این نتیجه میرسیم که در تعریف عرفان و در کسب مقامات عرفانی نیز نباید تفاوتی بین زن و مرد وجود داشته باشد.
خبرگزاری تسنیم با مرور بخشهایی از زندگی زنان عارف برگرفته از بخشهایی از مقاله زهرا خاکباز، استاد دانشگاه، به بررسی جایگاه و منزلت این عرفای اسلامی در طول تاریخ پرداخته است.
رابعه عدویه؛ عارفی که مردان دانشمند از محضرش درس گرفتند
در میان زنان عارف اهمیت رابعه عدویه (بصری) کاملاً مشهود است. سخنان و کارهای او در کتاب تذکرة الاولیا و دیگر متون نقل شده است و مردان بزرگی مانند حسن بصری با او مراوده داشتهاند و از محضرش بهره میبردهاند، که بسیاری از سخنان رابعه از این عارفان نقل شده است.
رابعه، عارفی بزرگ است و تأثیر بسزایی در عرفان اسلامی داشته است. رابعه،از ابتدای کودکی مورد احترام امیران بوده است؛ شبی که متولد شد، در خان پدرش از شدت فقر لباسی نبود که بر تن او کنند. عیسی رادان (امیر بصره) به پدر او پیغام میدهد که: «من خود آیم و به محاسن، خاک آستان تو روبم.»
دلیل این تواضع، رساندن پیغام رسول خدا(ص) به امیر، از طریق پدر رابعه است. پیغمبر(ص) در خواب به پدر رابعه میفرمایند:«این دختر سیّدهای است که هفتادهزار از امت من در شفاعت او خواهند بود. پیش عیسی رادان رو...» عیسی رادان که این خواب را میشنود، شخصاً به بالین رابعه حاضر میشود. درواقع از کودکی امیران دنیا خاکسار رابعه هستند.
اما این تواضع دوطرفه نیست. رابعه نه تنها به اربابان قدرت بیاعتنا است، بلکه میگوید:«وقتی به روشنایی چراغ سلطان، شکاف پیرهن دوختم، دلم روزگاری بسته شد. تا آن را باز نشکافتم، دلم گشاده نشد.» یعنی حتی استفاده از نور چراغ سلطان را موجب ظلمات قلب خود میداند! این حد بی توجهی به دنیا و مالکان دنیا در سایر اقوال وی نیز دیده میشود.
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوینوشته شده روزی یکی از مشایخ بصره نزد رابعه شروع به بدگویی از دنیا میکند، رابعه به وی میگوید: تو دنیا را دوست داری که اگر دوست نداشتی، نیک و بد آن را به زبان نمیآوردی. «من احب شیئا، اکثر ذکره» و این حد اعلای اِعراض از دنیاست.
این نگرش رابعه فقط در کلام وی تجلی نیافته، بلکه در عمل نیز او یکی از بهترین نمونههای پرهیز از دنیاست. او به دلیل همین رویگردانی از دنیا، هیچ وقت حاضر به ازدواج نشد و طریقت دائمی او عدم توجه به جسم و پرورش روح بود. درباره قوت او آمده است که رابعه به روزی یک خرما یا اندک پیه آبهای قانع بود.
فاطمه نیشابوری؛ گمشدهای در عرفان اسلامی
یکی از اولیاء تصوف و عرفان فاطمه نیشابوری است. این زن در عالم عرفان و تصوف آنچنان مقامی دارد که جامی در نفحات الانس متذکر است که فاطمه دارای مقام ولایت بوده و مینویسد بایزید بسطامی دربار او و شوهرش میگوید: «یک زوج و زوجه دیدم که از مقامات عارفین و کمالات اهل یقین هرچه از آنها پرسیدم، جوابی دادند که دلیل خبرت و بصیرت آنها بود.»
ذوالنون مصری نیز در مقامات عرفانی این زن مانند بایزید بسطامی اظهار اعتقاد میکند. از این زن، با چنین درجهای از عرفان، مختصر اطلاعاتی در دست است که از طریق آنها نمیشود جزئیات روحیات وی را متوجه شد.
خواهران بشر حافی؛ الگوی تقوا و پرهیزکاری
آنچه از رابعه، دربار عدم استفاده از روشنایی چراغ سلطان ذکر شد، در احوالات خواهر بشر حافی نیز آمده است؛ البته خواهران بشر، عارف بودهاند و در کتب احوالات عارفهها، با عنوان «اخوات بشر حافی» اقوال و احوال ایشان ذکر شده است، اما این حکایت درباره یکی از آنهاست.
نقل شده است که زنی خدمت احمد حنبل رفت و عرض کرد: «تابستان بر بام پنبه میریسم، به روشنایی مشعل سلطان. و کسان خلیفه میگذرند، به روشنایی چیزی رشته میشود. روا بُوَد یا نه؟» پرسیدند: «تو کیستی؟» گفت: «خواهر بشر بن حارثم.» احمد زار بگریست و گفت: «چنین تقوی از خاندان او بیرون آید.»
بشر حافی معترف است که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیکردیه دختر عمرو؛ بی اعتنا به ثروت دنیا
او از اهالی بصره یا اهواز بود. از او نقل شده است که گفت: «هیچ یک از صاحبان دنیا به جهت آنچه که داشتند، در نظرم بزرگ نیامد و هیچ مسلمانی را حقیر نشمردم.» و این نشان عرفان عمیق این بانوی عارف است.
اینکه انسان به کسی به خاطر مال و مقام احترام نگذارد و کسی را به خاطر فقر تحقیر نکند، نهایت زهدپیشگی است. ضمن آنکه این امر در دین مبین نیز توصیه شده است.
امام علی علیه السلام میفرمایند:«کسی که نزد توانگری رفته و به خاطر سرمایهاش برابر او فروتنی کند، دو سوم دین خود را از دست داده است.»
حبیبه عدویه و نیایشهای عارفانهاش
از احوال او چیزی در دست نیست. تنها ابن جوزی در صفة الصفوة شرح مختصری دربارهاش نقل کرده است. در احوال او آمده است که برای نماز به پشت بام خانه میرفت و میگفت:«خدای من، ستارگان نمودار شدند و دیدهها در خواب شد و پادشاهان درهای خود را بستند و در تو باز است...»
این نوع نیایش با پادشاه پادشاهان، نشان از این دارد که امید اول و آخر خداست، اگر تمام درهای دنیا بسته شوند، باز در درحمت الهی باز است و این امر، حاکی از عظمت روح این عارف و بیتوجهیاش به دنیای دون است.
کسی که این چنین با پروردگارش نیایش میکند، قطعاً دل به دنیا و اهل آن نداده است، و از همه، بجز خداوند، ناامید است. عرفان حقیقی چیزی جز این نیست.
عقلاء مجانین
یک دسته از عارفان، عقلاء مجانین هستند. عقلاء مجانین درواقع کسانی هستند که دنیا در نظر آنها تا آن حدی حقیر و بیمقدار است، که از بند عقل معاش بیرون میآیند و سخنان و افعالشان رنگ و بویی از دیوانگی میگیرد. معمولاً خوراک و پوشاک و شمایل ظاهری برای ایشان مهم نیست.
این دسته از عارفان را، شاید بتوان آزادترین عارفان نامید. بهلول، از معروفترین عقلاء مجانین است و سخنان حکیمانهای از او نقل شده است، اما کسی او را تنبیه نمیکند، چون گمان می کنند دیوانه است، اما تاریخ قضاوت میکند که ایشان معمولاً عاقلترین افراد زمانشان بودهاند.
در میان زنان عارف نیز، عقلاء مجانینی وجود دارند، اما احوالات آنها مانند بهلول، با جزئیات و مفصل نقل نشده است. نام برخی از این زنان عارف بدون توضیح زندگی و اقوال آنها ذکر میشود.
ریحانه و الهه (از بصره)، ذکاره(از بغداد) و عافیه مشتاقه(از بصره) زنانی هستند که سلمی صفت والهه یا مجنونه را به ایشان میدهد. بیشتر زنانی که لقب والهه یا مجنونه داشتهاند و نامشان در گروه عقلای مجانین آمده است، شاعر هم بودهاند و احساسات تند و شوق سوزان و بیپایان درونی خود را بیپروا بیان میکردند.
عارفهای به نام تحفه نیز بوده است که در مورد او نوشتهاند که او را در تیمارستان بستری کرده بودند. سری سقطی به طور اتفاقی به آن تیمارستان رفته بود و او را دید که دیوانه نیست، بلکه عارفهای است شوریده. به او گفت از اینجا بیرون برو و او در جواب سری گفت: «آنکه حبیب دل من است مرا مملوک بعضی ممالیک خود گردانیده است. اگر مالک رضا شود، بروم؛ و الا صبر کنم.»
همچنین میمونه السوداء، از زنانی است که ابوالقاسم نیشابوری نامش را در ردیف عقلای مجانین ثبت است.
زنان دیگری مانند آسیه بغدادی، حیونه اهوازی، عوسجه واسطی، سلمونه و زهراء والهه نیز در کتاب نخستین زنان صوفی به عنوان عقلاء مجانین ذکر شدهاند.
نقش زنان در معنابخشی به زندگی خانوادگی و اجتماعیعارفههای گمنام
اما در کنار زنانی که به عنوان عارف از آنها یاد و احوالات ایشان، هرچند مختصر ذکر شده است، باید از زنانی نام برد که در دایره عرفان گمنام هستند. زنانی که نامشان برده نشده است، اما پشتیبان عارفان نامدار بودهاند.
زن همواره در عرصه هستی و در همه جای جهان، فارغ از مکان و زمان بار سنگینی به دوش داشته است؛ زادن، پروردن و به بلوغ رسانیدن. قطعاً تأثیر بسیار مهم اندیشه و طریقت زندگی مادر بر فرزند، برای همه امری مسجل است. قطعاً هستند مردان عارفی که با شیر پاک مادرانشان، مست حب الهی شده، از منیت رهایی یافتهاند.
در کنار مادران، همسران، خواهران و دیگر زنان اقوام نیز ممکن است بر عارفانی مؤثر بوده باشند. فارغ از مقوله تأثیرات مستقیم بر عارفان، صبر همسران برخی از ایشان به تنگدستی، و زندگی آنها با کسانی که از مال دنیا به گلیمی و خردهنانی اکتفا کردهاند، خود نوعی سلوک عرفانی است.
در کنار مادران و همسران، هستند زنان دیگری که در زندگی عارفان مؤثر بودهاند، همانطورکه بشر حافی میگوید که پارسایی را از خواهرم آموختم. او کوشش داشت آنچه که به دست مخلوق تهیه شده است، نخورد.
البته نقش خواهران عرفا در زندگی ایشان شایان توجه است و در داستانهای آنها خواهران مقامی اغلب بسیار مهم دارند. وقتی عارف بزرگی چون بشر حافی، تحت تأثیر یک زن پرورش یافته است، بعید نیست برخی عارفان نامدار، که اینک نامشان معرِّف عرفان اسلامی است، پرورده گمنامانی باشند که به خاطر جو غلط حاکم بر زمانشان و استبداد مردان، امروزه از احوالات ایشان چیزی در دست نیست.
زندگی و نقش زنان عارف در هالهای از ابهام است
میزان و کیفیت حضور زنان در عرصه عرفان اسلامی، در هالهای از ابهام قرار دارد. اما این مسجل است که زنانی در این زمینه فعالیت داشتهاند که از میان ایشان فقط سخنان و کرامات چند تن نقل شده است و از بقیه زنان عارف، اطلاعات کافی در دست نیست.
هرچند اطلاعات محدودی از زنان عارف نقل شده است، اما در همان اطلاعات محدود، سخنان نغز و اعمال شایستهای از این زنان مشاهده میشود. رابعه عدویه، فاطمه نیشابوری و اخوات بشر حافی زنان عارفی که حتی مطالعه اندک اطلاعاتی از ایشان روح را جلا میدهد.
در کنار بانوانی که به عنوان عارف شناخته شدهاند، همسران، مادران، خواهران و زنانی که با عارفان مراوده داشتهاند نیز بر شیوخ عرفان مؤثر بودهاند و مطالعه زندگی ایشان میتواند سرچشمه مطالعات جدیدی در زمینه عرفان اسلامی باشد.
انتهای پیام/